عشق سهسوته!
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۳۱۴۲۱
همشهری؛ گروه خانواده-محدث تکفلاح: مادربزرگی داشتم که طبقه پایین منزلمان زندگی میکرد؛ در واقع مادر پدربزرگم که ما او را مادربزرگ صدا میکردیم. خانه ما هم برای پسرش بود که میشد پدربزرگم؛ پدرِ پدرم. اتاق روی پشتبام را هم برای عمویم کنار گذاشته بودند که در شرف ازدواج بود. عموجان در حال تمام کردن دانشگاه و آمادهشدن برای دوران سربازی بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مادربزرگم(مادرِ پدربزرگ) هم که نگویم چه نگرانیهای پر دغدغهای داشت. چپ میرفت و راست میآمد که باید سریع برای این پسر زن بگیرید. هر شب که سرم را روی بالش میگذارم فکر عذب بودنش خواب به چشمام نمیآورد. پسر بالغ نباید مجرد بماند و... به زمین و زمان سپرده بود که برای عموجانمان دختر پیدا کنند. پیشنهادهای خاله و عمه و خانم همسایه و فلان پیرزن قدیمی محل بود که از در و دیوار خانه سرازیر میشد. همه دست در دست عزیز(مادرِپدرم) دختر معرفی میکردند.
القصه، سرتان را درد نیاورم. آخر زن عمویمان را یافتند. یادم است آن زمان هنوز قبح داشت. همه به هم در گوشی میگفتند:«خودشان در دانشگاه همدیگر را دیدهاند!» انگار یک کار بد را داشتند وصف میکردند. من هم یک دختر ۸ساله بودم که لابهلای فک و فامیل میچرخیدم و از ذوق مراسم عقدو عروسی بالا و پایین میپریدم با شنیدن این حرفها متعجب بود. مگر چه کار کردهاند؟
سالها گذشت. هفته پیش بود که داشتم با نسترن صحبت میکردم. میگفت دوست داشتم یکی همسرم باشد که بیشتر همدیگر را میفهمیدیم. بچه بودم. هیجان ازدواج مرا به «بله گفتن» سوق داد. الان که دوران هیجانم را رد کردم میگویم ای کاش فرد عاقلی را میانهدار میکردم. گفتم: «مگر ۲۳سال پیش مادر و پدرت به کسی اجازه میانهداری دادند. آنها هم خودشان همدیگر را پسندیدند و حالا زندگی خود را تا اینجا رساندند.» گفت: «مشکل اینجاست که آن سالها با وجود اینکه بدون واسطه ازدواج کردند، انگار جو متفاوت بود. دختر و پسر خیلی هم بدون فکر جلو نمیرفتند. انگار باید عقل را حداقل برای خودشان فاکتور میکردند. اما امروز همهچیز شده دو سوت! دو سوته آشنا میشویم! دوسوته عاشق میشویم! و دو سوته هم...»
گفتم دختر عموجان نگرانی چاره کار نیست. حتی اگر آن زمان انتخابت درست نبوده و جای فکر داشته، الان میتوانی با مشورت گرفتن از آدمهای این کاره ماهی را، تازه از آب بگیری. شیرین کردن زندگی، سازش با مشکلات و یا حتی خدای نکرده در گزینه آخر، طلاق! راههای پیشرویی هستند که نه من و تو و نه همسرت نمیتوانیم مطمئن پیشنهاد بدهیم و قطعی انتخابشان کنیم. کار را باید به کاردان بسپریم.
پیدی اف این مطلب را در لینک زیر ببینید.
کد خبر 768465 منبع: روزنامه همشهری برچسبها ازدواج - مهریه خانواده مهارتها خانوادهمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: ازدواج مهریه خانواده مهارت ها خانواده
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۳۱۴۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
به گزارش همشهری آنلاین، زن میانسال که از حدود یک هفته قبل از دخترش اطلاعی نداشت، با دیدن دختر فراری خود در مرکز انتظامی لب به گلایه گشود و با بیان اینکه دیگر از رفتارها و آبروریزیهای دخترم خسته شدهام و میخواهم سرپرستی او را به شوهر سابقم بسپارم، درباره ماجراهای فرار دخترش از منزل به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: بعد از فوت همسرم با مرد دیگری ازدواج کردم اما با او سازگاری اخلاقی نداشتم به همین دلیل هم از شوهر دومم طلاق گرفتم تا خودم فرزندانم را تربیت کنم ولی با آنکه ۴ نفر از فرزندانم زندگی خوبی دارند، در تربیت آخرین دخترم عاجز ماندهام و او بلاهایی به سرم آورده است که دیگر تاب تحمل آنها را ندارم.
لادن وقتی وارد دبیرستان شد تحت تاثیر رفتارهای ۲ نفر از دوستانش قرار گرفت و آداب معاشرت، گفتار و حتی پوشش او به کلی تغییر کرد به طوری که بدون حجاب بیرون میرفت و لباسهای بسیار زنندهای میپوشید. من هم اگرچه از این رفتارها زجر میکشیدم اما به توصیه دخترانم زیاد سختگیری نمیکردم تا لادن لجبازی نکند و اوضاع بدتر نشود.
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط... فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم میزد و دستهایم را میسوزانداین ماجرا تا حدی پیش رفت که دیگر نمیتوانستم دخترم را کنترل کنم. او بعد از دیپلم در یک داروخانه مشغول کار شد و به بهانه اضافهکاری تا نیمههای شب به خانه نمیآمد و گاهی نیز تا سپیدهدم در منزل دوستانش به سر میبرد. در همین روزها بود که فهمیدم با پسری آشنا شده است و مدام از طریق فضای مجازی با او ارتباط دارد به گونهای که حتی در مهمانیها هم گوشی تلفن از دستش نمیافتاد.
در این شرایط با آن پسر جوان تماس گرفتم و به او گفتم بیش از ۲ سال است که با لادن ارتباط داری. حالا بیا و تکلیف او را مشخص کن. فرزین هم که فقط برای هوسرانی با دخترم دوست شده بود، وقتی این جملات را شنید، خیلی راحت گفت: من در کیش هستم و هیچ علاقهای هم به دختر شما ندارم، لطفا مزاحم نشوید!
این شکست عاطفی موجب شد دخترم نسنجیده ما را مقصر این شکست عشقی بداند، در حالی که آن پسر فقط با چربزبانی به دنبال هوسرانی بود. بعد از این ماجرا روزی لادن با یک سگ پشمالو وارد خانه شد و ادعا کرد میخواهد آن سگ را در خانه نگهداری کند. این رفتار او موجب شد دخترانم و بستگان نزدیکم با ما قطع رابطه کنند چراکه آنها نمیتوانستند با این فرهنگ زندگی کنند.
من مجبور بودم با رفتارهای دخترم کنار بیایم، اما کار به جایی رسید که پای او به خانه مجردی ۲ نفر از دوستانش باز شد که هیچ قید و بند اخلاقی نداشتند و عامل بدبختی لادن شدند. یکی از همین دوستانش از او خواسته بود عکسهای بسیار زننده و شرمآوری از خودش بگیرد و آنها را در فضای مجازی به اشتراک بگذارد. آنها آنقدر از زیباییهای ظاهری دخترم تعریف و تمجید کرده بودند که او هم تحت تاثیر همین حرفها چنین رفتار زشتی را مرتکب شد و این تصاویر را در فضای مجازی منتشر کرد.
از آن روز به بعد هیچکدام از اطرافیانم به خاطر این رسوایی و آبروریزی به خانه ما نیامدند و از شدت شرم حتی لادن را جزء فامیل خودشان نمیدانستند. اکنون نیز حدود یک هفته است از منزل فرار کرده و من هیچ اطلاعی از او نداشتم تا اینکه از کلانتری تماس گرفتند و من او را در اینجا دیدم.
با توجه به حساسیت این پرونده، مشاورههای روانشناختی توسط کارشناسان اجتماعی در حالی با راهنماییهای سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) آغاز شد که دختر ۲۰ ساله در جریان عواقب فرار از منزل و سرنوشت دخترانی قرار گرفت که پس از فرار به دام باندهای تبهکاری و فساد افتادهاند و آینده خود را نابود کردهاند.
کد خبر 848595 منبع: خراسان برچسبها خبر مهم نوجوان خانواده حوادث ایران